زیباستی

زیباستی

 

صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
من ندانم چون نوشتن بس که او زیباستی

کاش میشد یکدم از این وادی یِ بدها گریخت
رفت آنجا کو که شاید با خودش تنهاستی

هفت شهر عشق را ما با دو صد دل خوانده ایم
فقر باید زینتم آنجا که او یکتاستی

در نباَ گفتند اخباری از آن بالای عرش
دست ما گیر از بلایی کو تو را پیداستی

خسته ام از این و از آن مرهمی ای دلربا
کنج دنجی بایدم جایی که او رویاستی

سائلی هستم فقیری در ضمیر ذات خود
کُن کرامت برکه خواهش کو همه دریاستی

چون رضا دستش به دامانِ وصالت در رسد
برکَند دل چون که جانان در جهان گویاستی
محمد رضا کارگران بافقی.تخت پولاد اصفهان..کنار تربت میرفندرسکی