دردنامهی بازنشستگان فولاد/ صدایی گرفته مقابلِ نهادریاست جمهوری
هیچ کس نمیرفت ۵۰۰ متر زیر زمین جانش را به خظر بیندازد فقط برای چندرغاز حقوق؛ آن زمان در آییننامه بهترین تسهیلات درمانی و بالاترین حقوق بازنشستگی دیده شده بود اما زمان بازنشستگی که رسید کم کم همه چیز عوض شد.
پانزدهم مهر بازنشستگان صندوق فولاد از استانهای مختلف، اصفهان و خوزستان و تهران، مقابل نهاد ریاست جمهوری در پاستور جمع شدند تا بعد از مدتها انتظار صدای خود را به گوش رئیس جمهور برسانند اما این صدا گویا فرکانس مناسب نداشت چون نه تنها شنیده نشد بلکه با بازنشستگان برخورد شد.
این بازنشستگان در تجمع روز ۱۸ شهریور مقابل وزارت کار، قول و وعده شنیده بودند که ده روزه بخش مهمی از مشکلات حل میشود؛ بعد از گذشت نزدیک به یک ماه، اتفاقی نیفتاد و بازنشستگان به اجبار به پاستور آمدند.
«اصلاً صدایمان را نشنیدند»؛ «انگار پشت در یک خانه خالی آمدهایم و فریاد میزنیم»؛ «فقط تلاش کردند متفرقمان کنند و بینتیجه از مقابل نهاد ریاست جمهوری دامن برچیدیم و رفتیم….».
ما یک روز بعد از برگزاری این تجمع، سراغ چند بازنشسته فولاد رفتیم؛ این بازنشستگان که روزگاری کارگر معدن بودند و به امید درمان مناسب و حقوق بازنشستگی کافی، به سختترین و جانکاهترین شغل دنیا تن داده بودند، امروز از شرایط خرسند نیستند؛ درمان مشکل دارد؛ حقوقها ناکافیست و متناسبسازی به درستی اجرایی نشده است.
این روزها که بحث معدن و کار در معدن به خاطر مرگ ۵۲ کارگر معدنجوی طبس داغ شده است، بد نیست بدانیم که فیش حقوقیِ یک بازنشستهی معدن البرز غربی (سنگرود) با بیماریهای فراوان و تنگی نفس کشنده و در حالی که ریههایش دیگر جانِ ادامه ندارند، چیزی حدود ۱۳ یا نهایت ۱۴ میلیون تومان است.
«صندوق فولاد روزگاری خوب بود، حالا از آن دوران خوش چیز زیادی باقی نمانده…» بازنشستهی اول با حسرت این جمله را میگوید و ادامه میدهد: مشکلات ما یکی دو تا نیست؛ سال به سال اوضاعمان بدتر شد.
این بازنشسته ادامه میدهد: سال ۹۹ آمدند حقوقها را همسانسازی کردند اما کار را به اصطلاح خودشان «بودجه محور» انجام دادند یعنی اگر مثلاً ۳ هزار میلیارد تومان اعتبار برای اجرای همترازی ۹۰ درصدی با شاغلان لازم بود، فقط هزار میلیارد تومان اختصاص دادند و گفتند، با این مبلغ تا جایی که مقدور است همسانسازی کنید. در نتیجه، حاصل کار همسانسازی نبود؛ از آن زمان هرچه دوندگی کردیم نتیجه نگرفتیم. اصلاح همسانسازیِ ۹۹ یکی از خواستههای ماست البته مدتهاست که بحث درمان هم اضافه شده؛ زمانی همه حسرت درمان ما بازنشستههای صندوق فولاد را میخوردند، امروز ما دربدر دنبال گرفتن پول نسخههایمان هستیم….
این بازنشسته میگوید که زمانی درمانگاه فولاد شبیه خانه ما بود و همه خدمات را با کیفیت مناسب به ما ارائه میداد، امروز وقتی میرویم میگویند برای فلان خدمت قرارداد نداریم! باید صبر کنید…. او از کشمکشهای چند سال اخیر با بیمهگذاران تکمیلی گلایه میکند: شرکتها عوض شدند اما اوضاع اصلاح نشد. خیلی وقتها هم صندوق مقصر است که پول بیمهگذار را نمیدهد.
«بیمههای تکمیلی عوض شدند اما مشکلات درمانی ما حل نشد؛ مدتهاست که این جمله را زیاد میشنویم: با فلان بیمارستان یا مرکز درمانی قرارداد نداریم….». بازنشستهی دوم که راوی دردهای معدنکاران قدیمیست و از ریههای آب آورده و نفس های تنگ و کمرهای دردناک بازنشستگان میگوید؛ اضافه میکند: درمان با شیب تند سقوط کرد؛ حتی داروخانههای طرف قرارداد کم شدند؛ داروخانههایی بودند که تا همین چند سال قبل با صندوق فولاد قرارداد داشتند اما حالا دیگر ندارند.
«فقط درمان سقوط نکرده، اوضاع صندوق هم خوب نیست درحالیکه شرکتهای زیرمجموعه صندوق معمولاً سودآور هستند نمیدانیم چرا سود آنها به بازنشستهها نمیرسد»؛ بازنشسته با بیان این جمله ادامه میدهد: اعضای هیات مدیرهها و مدیران عاملِ شرکتها حقوقهای بالا دارند؛ این شرکتها مال بازنشستههای فولاد است، مال ما معدنکاران قدیمی که حالا درمانده شدهایم و با حقوق ۱۲ میلیونی زندگی میکنیم.
آییننامه صندوق فولاد، همان توافقی که قرار بوده میان صندوق و بازنشسته مادامالعمر برقرار باشد، دیگر یک سند تقریباً تزئینیست؛ بازنشستهی اولی میگوید: ما وقتی که سر کار رفتیم با شرایطی حاضر به این کار سخت شدیم؛ آن موقع که استخدام شدیم به هوای آن آییننامه سر کار آمدیم؛ آخر هیچ کس نمیرفت ۵۰۰ متر زیر زمین جانش را به خظر بیندازد فقط برای چندرغاز حقوق؛ آن زمان در آییننامه بهترین تسهیلات درمانی و بالاترین حقوق بازنشستگی دیده شده بود اما زمان بازنشستگی که رسید کم کم همه چیز عوض شد.
حالا نه از تاک نشان است و نه از تاکنشان! بازنشسته فولاد حقوق خوب ندارد، درمان هم ندارد؛ و از بخت بد، حق تجمع در خیابان را هم ندارد؛ بازنشسته دوم میگوید: بین رفقای ما هستند کسانی که آن سالها میتوانستند شرکت نفت استخدام شوند اما اون موقع دیدند اینور خیلی بهتر است، منظورم سی چهل سال پیش است، آمدند در وزارت معادن سابق استخدام شدند و رفتند زیر زمین برای کار معدن؛ با خودشان گفتند کارمان سخت است، خب باشد، تحمل میکنیم چون مزایا و امکانات صندوقمان خوب است.
«وقتی هم اعتراض میکنیم میگویند حال صندوق خوب نیست، منابع ندارد، آخر ذوب آهن و کارخانههای فولاد و معادن که سر جایشان هستند»؛ بازنشسته دوم این جمله را میگوید و اضافه میکند: آمدهاند همه نیروهای جدیدِ معادن و فولاد و ذوب آهن را به صندوق تامین اجتماعی منتقل کردهاند و حق بیمهشان را به تامین اجتماعی میریزند؛ بعد یک برچسبِ «ورشکسته» چسباندهاند به صندوق یعنی صندوق درآمد ندارد و نمیتواند خدمات بدهد خب چرا ورودیها را قیچی کردهاید؟!
مطالبات زیاد است و این کولهبار سنگینِ حقوق از دست رفته، بازنشستگان را به پاستور کشانده، مقابل نهاد ریاست جمهوری تا صدای خود را به گوش بالاترین مقام اجرایی کشور برسانند؛ «پانزدهم مهر آیا هیچ مقام رسمی به خیابان آمد که با شما صحبت کند» بازنشسته اولی پاسخ میدهد: نه، انگار پشت در یک خانه خالی بودیم، صاحبخانه به روی خود نیاورد؛ و دومی ادامه میدهد: شاید ما که سالها زیر زمین بودیم، صدایمان سر پیری گرفته و ناتوان است و به گوش آقایان نمیرسد!