بالای درِ چوبی ، یک ساعتِ دیواری کارش همه ی ایّام ، یک تک تکِ تکراری
آن عقربه ی سرخش ، یک ماهیِ باریک ستدر جویِ زمان جاری ست ، شاید که به ناچاری !
می گردد و می گردد در دایره یی ، شایدما را بدهد کارش ، یک ثانیه بیداری...
منتمامم پر از نبودن توستو کسی که تو را دیده باشدلب هر پنجره ای نوش خنده های تو را امید استکاش کمی از من در تو ریشه میکردگونه هایت گل می انداختخنده هایت شکوفه می کردو در چاله گردنتدوستت دارم هایم رابه گردنت می...